واژواره

سیدمسعود طباطبائی

واژواره

سیدمسعود طباطبائی

واژواره

ما را قلیل اشک، مقام خلیل داد
کم‌کم چکید و جوشش زمزم شروع شد

سیدمسعود طباطبائی
https://telegram.me/smtpoet

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب

۲۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر آیینی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

روشن شد

همین که نیمه‌ی ماه از هلال روشن شد
شب ِ معایبم از این کمال روشن شد

دم ِ اجابت او رونق ِ مناره‌ی ماست
چراغِ مأذنه‌‌ی ابتهال روشن شد

گرفت سینه‌ی ما را نشانه تیر لب‌َش
نشست بر دل و تکلیف خال روشن شد

بگو دگر به چه رویی به خود نظاره کنم؟
که چشم آینه بر این جمال روشن شد

تلاطمی که جگر دارد از شکستِ دل است
از آه سینه‌ی ما این زغال روشن شد

به باز کردن بند قبا نیازی نیست*
به نیشخند ِ گریبان، مثال روشن شد

سیدمسعود طباطبائی

::
*صائب تبریزی:
ما را ز شب وصل چه حاصل که تو از ناز
تا باز کنی بند قبا صبح دمیده ا‌ست

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

شب شهادت جد بزرگوارم، باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام؛
غزلی ناچیز نذر امشب:

::

موسی شدی تا قوم تو تنها نباشد
تا سد راه شیعیان دریا نباشد

اعجاز کردی و شدی باب الحوائج
گرچه در ِ زندان به رویت وا نباشد

یک عمر در زنجیر بوده دست و پایت
تا جسم تو درگیر این دنیا نباشد

تا آخر عمرت بنا شد حبس باشی
ای کاش آزادی ِ تو فردا نباشد

معصومه را دست رضا دادی و گفتی:
کاری بکن یک روز هم تنها نباشد

اما اگر مجبور بودی به جدایی
آن روز دیگر مثل عاشورا نباشد

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰
سائلی دست به دامان دو آقا زده است
آستین را دل بی حوصله بالا زده است

غرق در امنیت آبی کاشی ها شد
مثل ماهی شد و انگار به دریا زده است

بال و پر می زند آنقدر که رزقش بدهند
خویش را شکل کبوتر به همه، جا زده است

با دو خورشید که بالای سرش بیدارند
شب او طعنه به طول شب یلدا زده است

زیر این سایه نشستن چقدر شیرین است
نخل را فاطمه (س) پیوند به طوبی زده است

با خودش گفت، مقابل به ضریحش: "چه کسی
طرحی از عرش بر این خط معلی زده است؟"

"کاظمین است ولی بوی خراسان دارد
خادم صحن تو هم عطر حرم را زده است"

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

هرآنکس بوده با این آستان مأنوس تر بهتر
هوای بندگی اینجاست چون محسوس تر بهتر

به شوق عشق باید دل به دریای شهادت زد
دمشق از موج  سربازانش، اقیانوس تر بهتر

نهیب "اسکتوا" را همنوا با این رجزها کن
نفس در سینه ی این بزدلان محبوس تر بهتر

لباس رزم، احرام و سلاحم جای تسبیح است
زیارت نامه ی اصحاب دل، مخصوص تر بهتر

اگرچه دل گره خورده است با این بارگاه اما
ضریحش بین انگشتان من ملموس تر بهتر

"هزاران" سال باید دور او چرخید و آخر سوخت
کبوترهای روی گنبدش ققنوس تر بهتر

به اشک روضه جارو می زنم صحن و سرایش را
که مژگانم اگر باشد در این قاموس، "تر" بهتر
::
چهل منزل سیاهی را  "سر" ِ روشنگری دارد
که "مصباح الهدی" بر روی نی فانوس تر بهتر

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

از عشق اگرچه یادگاری داریم
بر سینه هزار زخم کاری داریم

ما زنده به این مقاومت می مانیم
با شیخ شهیدمان قراری داریم...

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰
این راه بدانید به جز راه ظفر نیست
فرمانده به جز "شیخ نمر" مرد خطر نیست

بر شیخ سعودی لعین هم برسانید
مظلوم کشی جانب کعبه که هنر نیست

خونی که ز هر شیعه بریزند بهایی ست
در پیش عطاهای حسین؛ اینکه ضرر نیست

ما جمله به این رنج و بلاهاست که هستیم
گر رنج و بلا نیست هلا شیعه دگر نیست!

آنکس که فقط "قافیه" را باخت "سعودی" ست
پیروز به جز شیعه و جز "شیخ نمر" نیست

12 دی ماه 1394
  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰
بلا کشیده فقط از بلا خبر دارد
هرآنکه شد به بلا مبتلا خبر دارد

فقط سه ساله کبود است جای جای تنش
فقط رقیه از این ماجرا خبر دارد

هزار مرتبه پرسید و پاسخی نشنید:
کسی ز حال پدرجان ما خبر دارد؟

غریب نیست میان خرابه، زینب هست
که آشنا فقط از آشنا خبر دارد

به عمه گفت: گمانم پدر نمی داند...
به گریه گفت: عزیزم! چرا...خبر دارد!

از آنچه بر تو گذشته است کربلا تا شام
تنش جدا و سرش هم جدا خبر دارد
  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰
از بار شرم، دست به زانو گرفته ایم
"دال"یم؛ اگر که از "الف"ش رو گرفته ایم

لب تر نکرده است ولی چشم مان تر است
با اشک شوق نوکری اش، سو گرفته ایم

هرگز نبوده اهل حساب و کتاب و ما
بیش از نیازهای خود از او گرفته ایم

ما را بلا به گوشه ی هیأت کشانده است
چون کشتی شکسته ی پهلوگرفته ایم

همراه با صفوف عزا در تلاطمیم
فرمان ز رقص پرچم گیسو گرفته ایم

دستی به تنگ سینه و دستی به فرق سر
ما با غم دو دست قلم خو گرفته ایم
  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

آواز لال

کتابی که این بار می‌خواهم معرفی کنم، «آواز لال» است
از شاعر بزرگ آیینی، «محمد سهرابی»؛
بخوانید و مست شوید:

شد ز نام دگران گرچه مکدر گوشم
خورد از نام علی قند مکرر گوشم

پشت من قنددهانی زده گویا حرفی
که ببندد همه‌شب لایه ز شکّر گوشم

هرکسی نام تو را برد شنیدم به دو گوش
می‌برد فیض زبان را دو برابر گوشم

مدح بی‌باک تو از پرده‌دری کم نگذاشت
بگذریم این که نزد رو به رفوگر گوشم

گوش استادهام از کودکی‌ام نام تو را
زآن اقامه که ز لب ریخت پدر در گوشم

گوش چپ نیست کم از راست که در میلادم
دو سِری خورده می از نام علی هر گوشم
  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

بازگشت

[غزلی تقدیم به حضرت سلطان]
::
اگر از ما نظر لطف شما برگردد
دیگر این گمشده‌ی راه کجا برگردد؟

وای از آن روز که پشت در سقاخانه
کاسه‌ی اشکِ تمنای گدا برگردد

دست بردیم در آرامش گیسوی شما
تا مگر حوصله‌ی رفته‌ی ما برگردد

بسته‌ام حاجت خود را به کبوتر تا باز
با خبرهای خوش آن فرّ هما برگردد

می شود گوش حوائج به جوابی دلگرم
اگر از کوه سخای تو صدا برگردد

نیست در مذهب این سلسله هرگز، دستی
خالی از پنجره فولاد رضا (ع) برگردد
  • سیدمسعود طباطبائی