نشود آش ِ کسی، آنچه که مادر پخته
زی-ذیان را وجبِ روغن ِ مادر زن بس!
:D
سحرِ 21 تیر 1392
نشود آش ِ کسی، آنچه که مادر پخته
زی-ذیان را وجبِ روغن ِ مادر زن بس!
:D
سحرِ 21 تیر 1392
خرما و پنیر و چای شیرین
شیرین تر از این سه چیست در دین؟
آفتاب می زند؛
هوا دوباره تازه می شود
شروع، خمیازه می کشد
دوباره باد
گلوی خویش را
به شبنم سحر صاف می کند:
«سلام!»
17 تیر 1392
وقتی ترانه ای
حتی محلی اش
بی اعتنا شود،-
- شیپورِ خواب باش!
در پیـچ ِ ناله ها
فرمان ِ «هیس!» زد
وقتی زبان ِ زخم
در هر کجای درد
جز خون نگفته است،-
- حتی پزشک ِ شهر
وقتی برای تو
«وقت»ی نمی دهد
::
اینگونه می شود؛
یک شهر خفته است!
2 تیر 1392