همین که نیمهی ماه از هلال روشن شد
شب ِ معایبم از این کمال روشن شد
دم ِ اجابت او رونق ِ منارهی ماست
چراغِ مأذنهی ابتهال روشن شد
گرفت سینهی ما را نشانه تیر لبَش
نشست بر دل و تکلیف خال روشن شد
بگو دگر به چه رویی به خود نظاره کنم؟
که چشم آینه بر این جمال روشن شد
تلاطمی که جگر دارد از شکستِ دل است
از آه سینهی ما این زغال روشن شد
به باز کردن بند قبا نیازی نیست*
به نیشخند ِ گریبان، مثال روشن شد
سیدمسعود طباطبائی
::
*صائب تبریزی:
ما را ز شب وصل چه حاصل که تو از ناز
تا باز کنی بند قبا صبح دمیده است