تاریکی محض و رنج اجبار بس است
هی شب به شب ازدحام دیوار بس است
در حسرت دست غیب یاری مُردیم
ای عمر نهفته زیر آوار! بس است!
تاریکی محض و رنج اجبار بس است
هی شب به شب ازدحام دیوار بس است
در حسرت دست غیب یاری مُردیم
ای عمر نهفته زیر آوار! بس است!
شیطان رجیم را هوا بردارد
با یک حرکت کلاهِ ما بردارد
ای شیخ چه خاکی به سرت می ریزی؟
دست از سر ما اگر خدا بردارد
پرواز فرار مبهمی از دنیاست
وقتی که زمین فقط کمی از دنیاست
یک عمر مدام دور خود می چرخی
تقدیر تو مشت محکمی از دنیاست
از عشق اگرچه یادگاری داریم
بر سینه هزار زخم کاری داریم
ما زنده به این مقاومت می مانیم
با شیخ شهیدمان قراری داریم...
هر روز پی کرانه ای یا شاید-
-دنبال سکوت خانه ای یا شاید-
-می خواست قرار شانه ای یا شاید-
-این چشم فقط بهانه ای تا شاید...
3 بهمن 1392
ما چشم به راه ِ آه ِ بارانیم و
بیتاب تر از نگاه بارانیم و
دوریم ز روی آفتاب، اما چون-
-ابریم که پا به ماه بارانیم و...
27 دی 1392
پس نبشت:
با جمعه ی بدون حضور، چه کنیم پس؟
معنای هبوط را پدر می داند
تلخ است؛ سقوط را پدر می داند
آوار هوارهای غم را مادر...
دیوار سکوت را پدر می داند
25 دی 1392