[غزل به طعم رباعی]
آن روز که درد عشق کتمان کردم
کتمان ِ تو هم، از تو چه پنهان، کردم
لبهای تو مثل گندم ممنوعه است!
برچیدن آن به رسم شیطان کردم
گفتی که: «به کوچه های غم برگردم؟»
گفتم که: «برو! دعای باران کردم!»
آنقدر قدم زدی، زمین بوسیدت
تا رشک به خیسی خیابان کردم
هر بار که هر گذر تو را می بلعید
نفرین به محله های تهران کردم
نه! سمت مغازه های عطاری، نه!
پرهیز ز نسخه ی طبیبان کردم
یک بوسه...! که درد و اخم درهم آمد
با میوه ی سرخ، قصد درمان کردم
::
پس نبشت:
دیر آمدی ای نفس؛
ببین!
جان کندم!