واژواره

سیدمسعود طباطبائی

واژواره

سیدمسعود طباطبائی

واژواره

ما را قلیل اشک، مقام خلیل داد
کم‌کم چکید و جوشش زمزم شروع شد

سیدمسعود طباطبائی
https://telegram.me/smtpoet

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۰
  • ۰

اینجا نبودم که صدایش را شنیدم
در خود صدای آشنایش را شنیدم

وقت تولد گریه‌‌هایم علتی داشت
در بطن مادر روضه‌هایش را شنیدم

پایم به هیأت باز شد قبل از تولد
در روضه عطر جان‌فزایش را شنیدم

از کوچه با تلفیق طبل و سنج و نوحه
موسیقی دارالبکایش را شنیدم

ای کاش "هل من ناصر"ش را می‌شنیدم
حالا که "هل من مبتلا"یش را شنیدم

مادر شبی با من ز عاشورا سخن گفت
از ابتدا تا انتهایش را شنیدم

این "ارباً اربا" چیست مادر؟ از جوابش
خشکم زد و تنها "عبا"یش را شنیدم

تا گفت از عباس، آب از چشمم افتاد
از علقمه "ادرک اخا"یش را شنیدم

باب الحوائج چیست؟ یعنی التماس ِ
دنیا به دستان جدایش را شنیدم

من از کفن پرسیدم و او طفره می‌رفت
سربسته راز بوریایش را شنیدم

تا گفت: شمر از کینه... گوشم را گرفتم!
بی‌فایده بود... "از قفا"یش را شنیدم

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

دست حیدر اینکه با دست پیمبر می‌رود بالا
در حقیقت پرچم "الله اکبر" می‌رود بالا

می‌دواند ریشه ایمان بشر در خاک تفتیده
شاخه‌های باور سر و صنوبر می‌رود بالا

"هرکه را مولای اویم این علی (ع) مولاست" معیار است
اوست که از منبر حق روز محشر می‌رود بالا

باز شد هر دم دری از روضه‌ی رضوان به روی او
این علی (ع) تا شانه‌های عرش داور می‌رود بالا

قلعه‌ی خیبر به زانو آمده آنی به فرمانش
با نگاهش پرچم تسلیم لشکر می‌رود بالا

ناگهان سرهای نافرمان ایشان می‌رود پایین
هر زمان تیغ دودَم در دست حیدر می‌رود بالا

این دلیر صف‌شکن یار یتیمان می‌شود روزی
کیسه‌ی خرما و نان از دوش صفدر می‌رود بالا

هرکه با او باشد از روز جزایش می‌شود فارغ
هر که بر او شد ولی از دار کیفر می‌رود بالا

خوب می‌داند که بیعت از ازل در جان ما جاری‌ست
تا صدای "یاعلی" (ع) از پای منبر می‌رود بالا

تا محمّد (ص) ناخدای ماست، مجذوب علی دریاست
تا علی (ع) مقصود سکّان‌هاست، لنگر می‌رود بالا
::

بعد عمری تشنگی سرمستی خُم را ببین امروز
ساغرش را از کف ساقی کوثر می‌رود بالا

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

من نوکرم! رسم وفایم را ببینید
تمکین بی ‌چون و چرایم را ببینید

گفتند: این دیوانه آخر رعیت کیست؟
در کربلا فرمانروایم را ببینید

احساس غربت در حرم معنا ندارد
شاه غریب آشنایم را ببینید

مشهد برات کربلایم را گرفتم
تأثیر ذکر "یا رضا"یم را ببینید

دل بستم و شد کعبه‌ام شش‌گوشه‌ی او
در سینه‌ام قبله‌نمایم را ببینید

جز خانه‌ی ارباب را مَحرم ندانم
بی‌چاره‌ام؛ دست گدایم را ببینید

ناگفتنی‌ها را فقط با دوست گفتم
بر گونه راز برملایم را ببینید

من زنده با اشکم‌‌، میان پلک‌هایم
سرچشمه‌ی آب بقایم را ببینید

دیشب برایم روضه‌ی گودال خواندند
پیشانی زخم ِ عزایم را ببینید

بر خوان لطفش "نوکری" سیری ندارد
ماه محرّم اشتهایم را ببینید

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

زنید از شعف جام صهبا به هم
رسیدند زهرا و مولا به هم

بشارت ز مرجان و لؤلؤ دهید
رسیدند آری دو دریا به هم

به توصیف آن واژه حیران شود
بریزد حروف الفبا به هم

علی گشت زهرا و زهرا علی
دوتا آینه رو به مهتاب ِ هم

ربودند از هم دل و دیده را
و دادند عمری تماشا به هم

عجب باغبانی‌ست امشب رسول
که پیوند زد تاک و طوبی به هم

چه تلفیق بکری‌ست! در نزد آن
بریزد خطوط چلیپا به هم

ازل تا ابد مات این لحظه شد
و لبخند زد کل دنیا به هم

ملک بهر یک لحظه دیدارشان
بدوزد زمین و زمان را به هم

چه سخت است ابراز عشق از حیا
و توضیح این حرف گویا به هم

چنان از دل هم خبر داشتند
که پیوسته‌اند آسمان‌ها به هم

چنین جمع مفرد کجا دیده‌ای؟
دو شمع و دو پروانه در قابِ هم

دو تنهای باهم! کنند اقتدا
الا ای جماعت! فرادا به هم

دو تا کوه صبرند، بعد از خدا
کنند این دو تن تکیه تنها به هم

صراحی به دستان غم داده‌اند
بخندد غم و گریه و لابه هم


ببین سرخوش این پرتو نور را
نشان می‌دهد کور و بینا به هم

که این روز را حیدر و فاطمه
بگویند تبریک حتی به هم

به استناد تقویم شیعه، ۶ ذی‌الحجه سالروز ازدواج آسمانی مولا امیرالمؤمنین (ع) و خانم فاطمه زهرا (س) است.

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

تو ماهی و من ماهی این برکه کاشی
اندوه بزرگی است زمانی که نباشی
علیرضا بدیع
::
من سفره‌ی صبحانه و تو نان لواشی
اندوه بزرگی است زمانی که نباشی

جانم به فدای تو و آن جسم ظریفت
از عطر دل‌انگیز تو و حجره‌ی کاشی

می‌رقصد و مست است و خمیر تو به دستش
در طبخ تو شاطر کند، ای جان چه تلاشی!

از وزن تو کم کرد و به حجم لبت افزود
باری! که به یک بوسه بگردی متلاشی

در متن تمام جلسات از تو سخن بود
کیفیت داغان تو بردت به حواشی

یک ثانیه بعد از گذر عمر مفیدت
رنگ تو کمی می‌زند از دور به ماشی

گفتی که مقصر خود آرد است به من چه!
یا می‌خورد آب این غلط از شاطر ناشی


بگذار بیاید جلو آن یار رقیبت
بی‌فایده مشغول به امرار معاشی

چرخی بزن ای سنگک پُرسنگ که هربار
فیروزه و یاقوت به آفاق بپاشی

چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است
آن راز لذیذی که به هر مزمزه فاشی

صبحانه‌ی کاری و ناهار و سحر و شام
افطار، کنار من و معشوقه و آشی

در وصل تو داغی است که در هجر تو آن نیست
هشدار که دست و دل ما را نخراشی

با دیدن قیمت به خودم گفته‌ام: "اینجا
نونواییه یا حجره‌ی الماس‌تراشی؟"

سرتاسر من سوخت به دستم که رسیدی
اندوه بزرگی است چه باشی چه نباشی

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

محرم شروع شد

[در استقبال از ماه عشق و عطش]
 
شکر خدا که ماه محرم شروع شد
بغضم شکست و لطف تو نم‌‌نم شروع شد
 
ما را قلیل اشک مقام خلیل داد
کم‌کم چکید و جوشش زمزم شروع شد
 
آورده با تولد خود رسم دیگری
از آن زمان که گریه‌ی خاتم شروع شد
 
شد شرحه شرحه سینه‌ی پیغمبر خدا
تا آیه آیه سوره‌ی مریم شروع شد
 
"باز این چه شورش است" بخوان نوحه‌خوان که باز
ماه عزا و نوحه و ماتم شروع شد
 
رنگی ورای سرخی خون حسین نیست
مشکی به تن کنید؛ محرم شروع شد!
::
می‌خواستم برای سرودن بهانه‌ای
تا ذکر "یا رقیه" گرفتم... شروع شد
  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

یا علی علیه السلام

هر آنکه در دو جهان آبرو طلب کرده است
هر آینه دل او رو به حیدر درآورده است

خودم مقابل ایوان‌طلای او دیدم
چقدر سفره‌ی این آستانه گسترده است

گناه‌کار بیا و چو طفل پاک برو...
که پرده‌پوش دو عالم دراین سراپرده است

به آفتاب رسد آنکه خاک او بوسید
که پیش پای علی، ذره آسمان‌گرد است

ضریح نیست که نخل عطای باغ علی‌ست
هزار امید رطب در هواش پرورده است

از آه سینه‌ی بیمار آستان علی
هوای شهر نجف، خود شفای هر درد است

که بود غیر علی جانشین پیغمبر؟

برای فاطمه زوج ِ فراخور، این فرد است

هم‌او که حضرت بابای مردم کوفه‌ است
هم‌او که اسوه‌ی رفتار هر جوانمرد است

چنان به تیغ دَم‌ش، جان کفر می‌لرزد
که درشگفت دهان‌ها ز رزم این مرد است:

علی گرفته به کف ذوالفقار یا اینکه
خدا گرفته علی را به راستی در دست؟

زمان جنگ تو با نفس خویش دانستم
فقط علی‌ست که بر این علی هماورد است
::
از آن زمان که به اذن تو کعبه لب وا کرد
به غیر نام "علی" بر زبان نیاورده است

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

غریبه‌ام

ای آنکه بی تو با همه عالم غریبه‌ام
با تو چه آشنایم و با غم غریبه‌ام

بی‌پرده دوست دارمت ای گل! ولی چه سود؟
من با زبان روشن شبنم غریبه‌ام

دردت به جان عاشقم افتاده پس چرا
در لحظه‌ی شنیدن آن هم غریبه‌ام؟!

هم دارمت به ثانیه‌ای هم ندارمت
عمری اگرچه با تو ندارم...؛ غریبه‌ام

در من بمان و آینه را روسپید کن
ای با من ِ همیشه مجسم! غریبه‌ام!
  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

بس است

تاریکی محض و رنج اجبار بس است
هی شب به شب ازدحام دیوار بس است

در حسرت دست غیب یاری مُردیم
ای عمر نهفته زیر آوار! بس است!

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰
هرچند با گردن‌کشی‌ها لج نخواهم کرد
چون دشنه بر دیوار گردن کج نخواهم کرد


با دشمنانم روز را روراست می‌جنگم
شب را به سازش با ریا منتج نخواهم کرد

با هرزگرد کعبه‌های ساعتی خود را
سرگرم سرگردانیِ این حج نخواهم کرد

از حجم اغراق تلفظ‌ها دهانم را
هم‌راستا با لهجه‌ی مخرج نخواهم کرد

در گیر و دار قالی دنیای چندین رنگ
بازیگری در نقش‌ها را رج نخواهم کرد

راه آمدن با سدّ راه‌م را نمی‌تابم
من کوهم ای دیوار؛ گردن کج نخواهم کرد
  • سیدمسعود طباطبائی