واژواره

سیدمسعود طباطبائی

واژواره

سیدمسعود طباطبائی

واژواره

ما را قلیل اشک، مقام خلیل داد
کم‌کم چکید و جوشش زمزم شروع شد

سیدمسعود طباطبائی
https://telegram.me/smtpoet

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۰
  • ۰

نمی بینم

[غزل طنز]
بازی با اصطلاحات روزمره

در ِگوشم زبان می ریزد و او را نمی بینم
سرم در کار خود گرم است و "بانو" را نمی بینم

اگر بوی خیانت می دهد لحن صدای او
برایم باورش سخت است چون بو را نمی بینم

و پیش پای من انداخته سنگ و دراین دعوا
به یک میزان کفه های ترازو را نمی بینم

شبیه اوّلین عشقم کمی گرد است...، اما نه
درون کلّه ی او مغز گردو را نمی بینم

از آن جمعه که پا روی دمش بگذاشتم، حالا
دگر در دستهایش رنگ جارو را نمی بینم

کمی پای خودش را از گلیمش بیشتر وا کرد
پس از آن سالم آن هتاک-زانو را نمی بینم

و مرغ قهر او یک پا فقط دارد پس از روزی
که دیدم دیگر آن مرغ سخنگو را نمی بینم

خدا لعنت کند آن را که صفحه بین ما بگذاشت
ورق برگشته اما باز هم او را نمی بینم

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

آواز لال

کتابی که این بار می‌خواهم معرفی کنم، «آواز لال» است
از شاعر بزرگ آیینی، «محمد سهرابی»؛
بخوانید و مست شوید:

شد ز نام دگران گرچه مکدر گوشم
خورد از نام علی قند مکرر گوشم

پشت من قنددهانی زده گویا حرفی
که ببندد همه‌شب لایه ز شکّر گوشم

هرکسی نام تو را برد شنیدم به دو گوش
می‌برد فیض زبان را دو برابر گوشم

مدح بی‌باک تو از پرده‌دری کم نگذاشت
بگذریم این که نزد رو به رفوگر گوشم

گوش استادهام از کودکی‌ام نام تو را
زآن اقامه که ز لب ریخت پدر در گوشم

گوش چپ نیست کم از راست که در میلادم
دو سِری خورده می از نام علی هر گوشم
  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

خداحافظی با سال 93

ای یادگار خوب، سال نود و سه
بر گُرده های چوب، سال نود و سه

کمتر به چشم خورد، خورشید خنده ات
سالی پر از غروب، سال نود و سه

سالی که بیشتر، بگذشت در خیال
بودیم در جنوب!، سال نود و سه

یادم نمی رود، گردی که ماند بر
پاروی برف روب، سال نود و سه

کافی ست عیش و نوش، برخیز و بر زمین
دستار را بکوب، سال نود و سه!
  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

برو باباجون

"برو معالجه خود کن ای نصیحتگو"
و بوی گند دهانت که خوب شد، برگرد

حافظ و من

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

کثیرالشک

دوست داری شود این فاصله مان قدری کم
دوست دارم ولی از دور بمانی مبهم

به طواف توام و کاش مرا بشناسی
لابه لای صف عشاق که درهم برهم...

در نمازم خم ابروی تو مشکوکم کرد
روزگاری ست ملقب به کثیرالشکم

می توان قافیه جوشید و فقط از تو نوشت
دست اگر تشنه شود یا که دهانم زمزم

من به فتوای خرد سجده نمودم بر عشق
"سالها پیروی مذهب رندان کردم"
  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

درد زانو

من
مرد تنهایی را می شناسم
محکوم به ترافیک "درد"
که شب ها
تاوان سرگردانی های او را
"زانو"ی چپ ش پس می دهد...

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

رند زاهد

"زاهد ار راه به رندی نبرد معذور است"
ما که تا رند نباشیم، خدا با ما نیست!

حافظ و من

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

مداد قرمز

حالا که
لبهایت را بوسیدم،
شبیه روزهایی شده ام
که در مدرسه
دوست داشتم
بیشتر
با مداد قرمز
مشق بنویسم...

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

بازگشت

[غزلی تقدیم به حضرت سلطان]
::
اگر از ما نظر لطف شما برگردد
دیگر این گمشده‌ی راه کجا برگردد؟

وای از آن روز که پشت در سقاخانه
کاسه‌ی اشکِ تمنای گدا برگردد

دست بردیم در آرامش گیسوی شما
تا مگر حوصله‌ی رفته‌ی ما برگردد

بسته‌ام حاجت خود را به کبوتر تا باز
با خبرهای خوش آن فرّ هما برگردد

می شود گوش حوائج به جوابی دلگرم
اگر از کوه سخای تو صدا برگردد

نیست در مذهب این سلسله هرگز، دستی
خالی از پنجره فولاد رضا (ع) برگردد
  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

عید

رؤیت چهره ی ماه تو برایم عید است
کاش روز سی ام ماه، مبارک باشد

عید فطر مبارک!
  • سیدمسعود طباطبائی