می روی و نمی رود، از سر من صدای تو
از نظرم نمی شود، لحظه ی بای بایِ تو
روی تو در مقابلم، عطر تنِ تو در دلم
کهنه به تن نمی شود، مانده به جا ردایِ تو
منزل سالها تویی، محفل بی ریا تویی
مسکنِ من نمی شود، جایِ تهی ز جای تو
بس که دویدم از پیَ ات، از پی جایِ خالی ات
چون که نیافتم شدم، در پس ردّ پایِ تو...
هیچ نبود از تو اثر، هیچ نشانه ای دگر،
جز غمِ اهلِ راهت از، ناله ی های های تو
آغازین ساعات 29 فروردین 1392
برای نقاش این اثر: حسین احمری