واژواره

سیدمسعود طباطبائی

واژواره

سیدمسعود طباطبائی

واژواره

ما را قلیل اشک، مقام خلیل داد
کم‌کم چکید و جوشش زمزم شروع شد

سیدمسعود طباطبائی
https://telegram.me/smtpoet

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
  • ۰
  • ۰

در سوگ سلیم

غزلی ناچیز به پاس اشک‌هایی که با نوای آسمانی مرحوم «سلیم مؤذن‌زاده» ریخته‌ام:
::
خمیازه‌ی گوش‌ از نشاط باده خالی شد
مستان به هوش و شهر از افتاده خالی شد

آواز نورش بازتاب روح ایمان بود
شب را رها کرد و دل سجاده خالی شد

داوودحنجر بود و دل را صیقلی می کرد
افسوس از حجم نفس، سنباده خالی شد

وقت اذان، رخت عزا را تازه خواهد کرد
شهری که از شور «مؤذن‌زاده» خالی شد

بی ذکر «زینب، زینب» و «جانیم سنه قوربان»
از آب و تاب آوای هر دلداده خالی شد

با صوت مصنوعی چه می‌تازند مداحان!
گفتیم تا: «کو مرد میدان؟»، جاده خالی شد

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

هم دختر حیدر شد و هم خواهر ارباب
دنیا به علی نازد و زینب به برادر

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

شرح نوکری

تقدیم به همه‌ی نوکران اباعبدالله علیه السلام
::
تنها حسین ِ فاطمه آقای نوکر است
هیئت تمام معنی دنیای نوکر است

ما را برای سینه زدن آفریده اند
خدمت در این حسینیه تقوای نوکر است

داغ حسین بهانه‌ی ابراز حاجت است
اشکِ میان روضه تمنای نوکر است

"صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین"
این معجزی از آه ِ مسیحای "نوکر" است

محشر برای فاطمه این چهره آشناست
مُهر کبود ِ سینه‌اش امضای نوکر است

نوکر بهشت هم برود سینه می زند
بیت الحسین عرش معلّای نوکر است

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

عزای حسین

اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه عَلَیْهِ السَّلام
::
بیاورید بساط عزا به نام حسین
به گوش ِ گریه رسیده صدای گام حسین

دم ِ حسینیه نوکر دوباره دستش را
به روی سینه گذارد به احترام حسین

گرفته‌ایم به لب السلام یا عطشان
به شوق شمه‌ای از پاسخ سلام حسین

غدیر قبل محرم برای من یعنی:
علی امام من است و منم غلام حسین

حنای سیب ِ بهشتی دگر ندارد رنگ
برای هرکه چشیده‌است از طعام حسین

هزار زخم به تن دارد و اگر تنهاست
به اشک روضه توان کرد التیام حسین

چه شد که مهریه‌ی مادر ِ مدینه، شده
به دست کوفه‌ی نامهربان، حرام  ِ حسین؟

فقط نه اینکه علی‌اکبر ارباً اربا شد
که بود خدعه‌ی بدخواه، اقتسام حسین

عمود بر سر عباس زد که می دانست
عمود ِ خیمه‌ی سقاست انسجام حسین

رسیده مقتل شعرم به روضه‌ی گودال 
بماند آنچه گذشته‌است بر خیام حسین...

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

اینجا

اگر حرفی‌ست باید جمله را مصحف کنی اینجا
اگرنه باید از پرمایه‌ گویی کف کنی اینجا

به دنیا آمدی تا صرفه‌ای باشد امور از تو
ولی تا مرگ می‌خواهی فقط مصرف کنی اینجا

متاع رایگان ِ زندگی را لقمه می‌گیری
نمی‌ترسی از این تخفیف ارزان خف کنی اینجا؟

چنان تنگ است چشمِ خاطرت، حتی نمی‌خواهی
نگاهی را دوپلکی خرج مستضعف کنی اینجا

حیا کن رقص غم را روی چین ِ چهره‌ی مردم
مبادا لحظه‌ای فکر دَدَف دف دف کنی اینجا

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

جنون گاوی

نشسته پشت میز و می‌زند هی شخم، میهن را
برادرجان جدا کن زودتر از گاو، آهن را

وطن کلا برای اوست، خاکش هم که سرمایه‌است
به هرجا می‌تواند، می‌تپاند بذر مسکن را

همیشه درسِ تقسیم است بعد از جمع، اما او
چگونه قبلِ جمعش، می‌کند تقسیم خرمن را؟

برای این سؤالت پاسخی دندان شکن دارم
کمی دقت کن و اندازه‌گیر ابعاد گردن را

به هم حتی رسانیده است خط‌های موازی را
کشیده تا جلوی خانه ریل ِ راه‌آهن را

به‌فرموده، نشسته پشت هر میزی که می‌خواهد
اگرچه یک تکان حتی نفرموده‌است باسن را

برای آشنایش شغل شیک و مجلسی دارد:
مرتب می‌کند پرونده‌های لای زونکن را

چرا از کاه، کوهی ساختید؟ اجدادتان دزد است!
طرف گم کرده در انبار بیت‌المال سوزن را

بچسبان قبل اسمش "حاج آقا" را، برادر جان!
که دُم دارد یقیناً کشمش و "مفعول" قطعاً: "را"

زبانم لال اگر روزی دهانت باز شد، ایشان
بفهماند به تو معنای کلاً بازماندن را

تذکر می‌دهم پس: خطّ قرمز را رعایت کن؛
جنون شعر، وحشی می‌کند این گاو را کودن!

 

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

روشن شد

همین که نیمه‌ی ماه از هلال روشن شد
شب ِ معایبم از این کمال روشن شد

دم ِ اجابت او رونق ِ مناره‌ی ماست
چراغِ مأذنه‌‌ی ابتهال روشن شد

گرفت سینه‌ی ما را نشانه تیر لب‌َش
نشست بر دل و تکلیف خال روشن شد

بگو دگر به چه رویی به خود نظاره کنم؟
که چشم آینه بر این جمال روشن شد

تلاطمی که جگر دارد از شکستِ دل است
از آه سینه‌ی ما این زغال روشن شد

به باز کردن بند قبا نیازی نیست*
به نیشخند ِ گریبان، مثال روشن شد

سیدمسعود طباطبائی

::
*صائب تبریزی:
ما را ز شب وصل چه حاصل که تو از ناز
تا باز کنی بند قبا صبح دمیده ا‌ست

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

خدا

شیطان رجیم را هوا بردارد
با یک حرکت کلاهِ ما بردارد

ای شیخ چه خاکی به سرت می ریزی؟
دست از سر ما اگر خدا بردارد

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

بیرون‌روی

در شعرسازی پشت ِ هم حرف رَوی داریم
ما شاعران بیماری بیرون‌روی داریم

روزی اگر دیدی کسی شعری نزاییده
کاوش نکن؛ ناراحتی کلیوی داریم

هرچند در ظاهر نحیف و لاغراندامیم
در چنته اما قافیه هایی قوی داریم

ما حرف سنگین را فقط با شعر می گوییم
هفتاد من پرت و پلای مثنوی داریم

حرف دهان خویش را گاهی نمی فهمیم
وحشیّ و ایرج میرزا و مولوی داریم

ایرج اگر که قهوه ی قاجار می نوشید
در کافه‌هامان قهوه‌ی فاقانسوی داریم

گاهی به یک جرعه دلستر مست و گاهی هم
با یک پوکِ سیگار حالی معنوی داریم

هر مشکلی هم داخل این شعر وارد شد
قطع یقین از خاندان پهلوی داریم

ترجیح ما یک خلوت دنج است در منزل
با اینکه ما بیماری بیرون‌روی داریم
::
من ماندم و مجموعه ای اندازه‌ی پاتیل
بیرون‌روی تا اطلاع ثانوی تعطیل

  • سیدمسعود طباطبائی
  • ۰
  • ۰

شب شهادت جد بزرگوارم، باب الحوائج موسی بن جعفر علیه السلام؛
غزلی ناچیز نذر امشب:

::

موسی شدی تا قوم تو تنها نباشد
تا سد راه شیعیان دریا نباشد

اعجاز کردی و شدی باب الحوائج
گرچه در ِ زندان به رویت وا نباشد

یک عمر در زنجیر بوده دست و پایت
تا جسم تو درگیر این دنیا نباشد

تا آخر عمرت بنا شد حبس باشی
ای کاش آزادی ِ تو فردا نباشد

معصومه را دست رضا دادی و گفتی:
کاری بکن یک روز هم تنها نباشد

اما اگر مجبور بودی به جدایی
آن روز دیگر مثل عاشورا نباشد

  • سیدمسعود طباطبائی